جهاد برای زندگی نه شعار
ولین بار که پا در میدان گذاشتم، خیال میکردم کار جهادی یعنی جمع کردن کمکهای مردمی، رساندن بستههای غذایی، ساختن خانه، و کمک مستقیم به محرومان. اما بعد از چند سال کار میدانی و حضور جدی در مناطق بحرانزده، فهمیدم که اگر جهاد، بدون تفکر، برنامه و نگاه استراتژیک(قاعده مند) باشد، بیشتر از آنکه حلکننده مشکلات باشد، خودش بخشی از مشکل میشود.
در قرارگاه حاج احمد متوسلیان به مرور یاد گرفتیم که جهاد، یک سیستم است، نه فقط یک احساس. اما هر چه بیشتر جلو رفتم، دیدم که بسیاری از حرکتهای جهادی، هدف ندارند، مکانیزم ارزیابی ندارند، و اگر هم دارند، ساختارمند و توسعهمحور نیستند. همین شد که از نگاه یک نیروی جهادی، به نگاه یک استراتژیست جهادی رسیدم.
این تجربهها به من یاد داد که کار جهادی، اگر بخواهد ماندگار و تأثیرگذار باشد، باید این اصول را رعایت کند:
۱. تعدد و تنوع، دشمن کیفیت است
“هر کس، هر کاری که میتواند انجام دهد!” این جمله را بارها در جلسات و قرارگاهها شنیدهایم. اما آیا واقعاً جهاد باید اینگونه باشد؟
نه! کار جهادی نباید صد هدف مختلف داشته باشد. وقتی میخواهیم همهچیز را درست کنیم، در نهایت هیچچیز را درست نمیکنیم.باید اولویتبندی کنیم مثلا:
اهداف کوتاهمدت (مثلاً تأمین فوری نیازهای اساسی مردم در بحران)
اهداف میانمدت (مثل ساخت زیرساختهای بهداشتی، مدارس، و مسیرهای ارتباطی)
اهداف بلندمدت (توانمندسازی، توسعه پایدار، و رشد اقتصادی جوامع هدف) هر هدف، بدون برنامه اجرایی و شاخص ارزیابی، فقط یک آرزوست.
۲. مکانیزم پایش و ارزیابی، واجبتر از خود عمل جهادی است
ما در میدان یاد گرفتیم که اگر نمیتوانی اثر کارت را بسنجی، پس آن کار را انجام نده. خیلی از گروههای جهادی، سالها فعالیت میکنند اما هیچوقت نمیفهمند که چه تغییری ایجاد کردهاند.
باید بدانیم چقدر موفق شدهایم، چقدر اشتباه کردهایم، و کجا باید مسیر را اصلاح کنیم.
بدون داده، آمار و ارزیابی دقیق، فقط داریم انرژی و هزینه تلف میکنیم.
۳. تمرکز بر اهداف توسعهمحور، نه صرفاً کمک مستقیم توزیع غذا، ساخت خانه، کمکهای بلاعوض…
همه اینها لازم است، اما اگر در آن گیر کنیم، جامعهای را وابسته و بیتحرک بار میآوریم.
باید به سمت توانمندسازی مردم، ایجاد فرصتهای اقتصادی و توسعه پایدار برویم.
بجای توزیع مستقیم کمک، مدلهای اقتصادی بسازیم که مردم خودشان روی پایشان بایستند.اگر قرار باشد هر سال برای یک روستا بسته غذایی بفرستیم، یعنی ما شکست خوردهایم! باید کاری کنیم که خودشان بتوانند سفرهشان را تأمین کنند.
۴. آموزش و فرهنگسازی، مهمتر از هر پروژه عمران
یک روستا بدون مسجد، بدون مدرسه، بدون جاده، هنوز میتواند به زندگی ادامه دهد. اما یک روستا بدون تفکر، بدون آگاهی، بدون بینش، بدون دانش، محکوم به فقر و نابودی است.
باید در روستاها مدرسهسازی کنیم، اما مهمتر از آن، آموزش دهیم که چطور بدون ما ادامه دهند.
باید در شهرها خدمات بدهیم، اما مهمتر از آن، فرهنگسازی کنیم که چطور بدون ما رشد کنند. بدون آگاهی، هر کمک مالی و عمرانی، فقط یک مسکن موقت است.
۵. تأمین مالی پایدار، مهمتر از کمکهای مقطعی
باید استراتژیهای درآمدزایی پایدار برای گروههای جهادی ایجاد کنیم.
باید از مدلهای جدید تأمین مالی، مثل کسبوکارهای اجتماعی، درامد های حاصل از اموال وقفی، و سرمایهگذاری در پروژههای محلی استفاده کنیم. یک مدل پایدار مالی، یعنی یک کار با ثبات.
۶. به سبک جهانی، نه محدود به گذشته باید سطح خود را جهانی بالا بیاوریم.
نباید صرفاً بر اساس تجربههای گذشته عمل کنیم.
باید مدلهایی را توسعه دهیم که حتی در دنیا نمونه نداشته باشد.
مثلاً:
توسعه یک مدل جدید از سدهای سیلابی که هم ذخیره آب کنند، هم کشاورزی پایدار ایجاد کنند.
طراحی و تولید و نوع خاصی از سیل بند با قدرت مانور بالا.
راهاندازی سیستمهای آموزش از راه دور برای مناطق محروم با استفاده از هوش مصنوعی.
راهاندازی سیستمهای پایش بهداشت ساکنین یک منطقه با استفاده از هوش مصنوعی.
توسعه صنایع کوچک در روستاها که بتواند با بازارهای بینالمللی ارتباط بگیرد.ما نباید فقط در چارچوب “کارهای جهادی ایران” فکر کنیم، بلکه باید کاری کنیم که روزی از مدل ما در کشورهای دیگر الهام بگیرند!
نتیجهی این تجربهها: همهی این تجربیات، باعث شد که ما به فکر ایجاد یک مدل جدید بیفتیم: “جمعیت مردمی خدمت علوی”
جمعیت مردمی خدمت علوی، نتیجهی این نگاه است.
این مجموعه، یک گروه جهادی نیست، بلکه یک مدل جدید برای جهاد توسعهمحور و استراتژیک است.
ما داریم تلاش میکنیم که امور عام المنفعه را از حالت احساسی، به یک مدل علمی و مدیریتی تبدیل کنیم.
جهاد، عشق است، اما عشق بدون عقل، راه به جایی نمیبرد. اگر کاری انجام میدهیم، باید آن را با تفکر، برنامه، و نگاه جهانی انجام دهیم.
پایان سخن…
یک زمانی، خیال میکردم که جهاد، یعنی فقط بودن در میدان. اما حالا فهمیدهام که جهاد، یعنی ایجاد یک سیستم که بتواند بدون ما هم زنده بماند. ما اگر میخواهیم اثر بگذاریم، نباید فقط کار کنیم، باید کاری کنیم که دیگران هم کار کنند. و اگر این را یاد بگیریم، آن وقت “خدمت” واقعی اتفاق میافتد.